ايپكايپك، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

ایپک نفسم

111 روزگى ايپكم

خوشگل ناز مامان و بابا امروز26 مهر 1392، 111 روزه شد. روزی که یه دونه یک دیگه اضافه بشه حدود سه سالته و کلی واسه‌ی خودت خانوم شدی. این روزها به سرعت برق می‌گذره و من دارم نهایت تلاشم رو می‌کنم که حسابی قدرش رو بدونم و لذت ببرم. وقتی موقع شیر خوردن انگشتم رو محکم می‌گیری و تو چشمام نگاه می‌کنی و در حالی که شیشه تو دهنته از خودت صدا در میاری می‌خوام رو ابرها پرواز کنم و از خدای خودم برای این همه عشق تشکر کنم. وقتی برای اینکه بیای بغلم دست‌های کوچولوی نازت رو به سمت من باز می‌کنی، فقط در آغوش گرفتنت وجودم رو آروم می‌کنه. وقتی موقع خواب در حالی که بابا خوابیده با من حرف می‌زنی و تازه دلت می‌خواد بازی کنی تمام خستگی روزم رو فراموش می‌کنم و با انر...
26 مهر 1392

90 روز با ايپک

واى نفس مامان 90 روزه شدى .چقدر زود گذشت. باورت ميشه رفتي توي ٤ ماه؟!! انگار همين ١دقيقه پيش بود كه خدا تو رو كه از عسلم شيرين ترى به من ما هديه داد. توي اين ماه به خوبي سرت رو ميتوني نگه داري. ياد گرفتي دستتو بياري بالا بگیری جلو جشمات، از اول اين ماه هم شروع كردي به آغو آغو كردن و وقتي كسي باهات حرف ميزنه سعي ميكني جوابشو با زبون بي زبوني خيلي دوست داري باهات كسي حرف بزنه و وقتي باهات حرف ميزنيم ميخندي و زبون كوچولوتو مياري بيرون(بخورمش من). پسونك خور قهاري هم شدي و اگه پسونك نبود دستاي قشنگتو جايگزينش ميكني:). ياد گرفتي باهات و محكم فشار بدي و طي يك عمليات چريكي با باسنت ٣٦٠ درجه مي چرخي فوق العاده آدم اجتماعي هستی و با همه خوش و بش ميكني...
5 مهر 1392

٣هفتگى

گنجيشك كوچيك مامان ديگه زياد شرايط برام سخت نيست دارم به وضعيت جديد عادت ميكنم ، به اينكه نميتونم بيشتر از 2 ساعت بخوابم ، 23 تير يعنى وقتى 18 روزه شدى برديمت دكتر اصلا وزن اضافه نكرده بودى دكتر گفت كه شير من أصلا خوب نيست بايد بهت شير خشك بديم خيلى ناراحت شدم ، رفتيم دنبال شير خشك آپتاميل - پر كه مخصوص نوزادان نارس و كم وزن بود خيلى وضعيت شير خشك خراب بود اصلا گير نميومد خلاصه كلى به تمام دوست و آشناها زنگ زديم تا اينكه پيدا كرديم ، من فكر مى كردم نتونى بخورى ولى خدا رو شكر خيلي دوست داشتى ...
26 تير 1392

٢هفتگى

سلام ناناز اول از همه شناسنامه دار شدنت و بهت تبريك مى گم عزيزه دلم ، اسم دخترم ايپك يعنى به زبان تركى ابريشم خوش نام باشى گل مامان ،از اين روزا برات بگم خداروشكر كه بالاخره زردي ايپك جونم تموم شد و بالاخره بعد از 2 روز از زير دستگاه درش اورديم.چقدر اين 2 روز برام سخت گذشت.همش مواظب بودم چشبندش در نياد،درجه اش از ٢٨ بالاتر نره،به پهلو باشه،هر دو ساعت بيدار شه شير بخوره كه ضعف نكنه و....اينهمه شبا درست نخوابيدم حالا ٣شبم اصلا نخوابم طوري كه نميشه:). بهترين لحظه زندگيم موقعي بود كه دكتر گفت ديگه لازم نيست زير دستگاه باشه انگار دنيا رو بهم دادن و منم بدو بدو رفتم تا لباساشو تنش كنم و بغلش كنم.بگذريم... مامان عزيزم مثل فرشته دورمون ميگرده تمام...
19 تير 1392

١هفتگى

سلام دختر ناز و نحيفم الهى مامان قربون اون دستهاى كوچولوت بره ، عزيزه دلم خيلى روزاى سختيو مى گذرونيم ، چون شما نمى تونستين خوب نفس بكشى تا صبح هشتم يعنى دو روز بعد مونديم بيمارستان ، اين چند روز حالم خيلى بد بود از يك طرف وضعيت شما از طرف ديگه درد لگنم هم به درد بخيه هام اضافه شده بود 9 شما رو برديم دكتر به خاطر وزن كمت كلي دارو داد و واسه زردي هم بايد برى توى دستگاه دو روز توى دستگاه بودى همش گريه مى كردى دوست نداشتى چشماى نازت و بپوشونيم ، كار اين ده روز من همش گريه بود نگاهت مى كنم جيگرم كباب مى شه خيلي لاغر و ضعيفي. خداى مهربون يعنى دختر من خوب ميشه و رشد ميكنه>         ...
12 تير 1392

مسافرت كيش

دختر گلم تصميم گرفتيم تعطيلات نوروز امسال با عمو محمود اينا بريم كيش 27 اسفند رفتيم سال تحويل و جزيره بوديم خوش كذشت نوروز ساله ديگه شما پيش ما هستى عزيزم                     ...
29 اسفند 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ایپک نفسم می باشد